چکیده کتاب گزارش یک مرگ روایتی روزنامه نگارانه از کشته شدن جوانی به نام سانتیاگو ناصر به دست دو برادر است؛ مرگی که بعد از گذشت بیش از بیست سال هنوز دست از سر شاهدانش برنداشته، مرگی از پیش اعلام شده که همه از آن خبر داشتند. یکی از دوستان سانتیاگو ناصر- راوی ناشناس داستان- هنوز کنجکاو این مرگ است و با کسانی که در جریان آن بودهاند بعد از گذشت چند دهه به گفت وگو نشسته و دیدهها و شنیدههایش را از آن روز نحس بازگو میکند. روایت داستان روندی معکوس دارد، مخاطب در همان صفحه اول از این مرگ آگاه میشود و همراه راوی به همه جای دهکدهای که قتل در آن به وقوع پیوست سر میکشد. راوی بین گذشته و حال سرگردان است و روایت دقیق و ظریف او از حادثهای که تمام اهالی دهکده از آن خبردار بودند و با این حال هیچ کس نتوانست مانع وقوعش شود، داستانی حیرتانگیز خلق میکند؛ داستانی که دلیل اهمیت آن نه قتل، بلکه چگونگی به وقوع پیوستن آن است. با اینکه مرگ در همان صفحه اول خود را به رخ ما میکشد اما تعلیق همچنان تا پایان داستان خواننده را رها نمی کند. سانتیاگو ناصر جوان ثروتمندی است که در دهکدهای نزدیک ماکوندا توسط دو برادر به قتل میرسد. طبق روایت هنرمندانه مارکز ماجرا از این قرار است که در شب ازدواج بایاردو سان رومان با آنخلو ویکاریو مشخص میشود که آنخلو باکره نیست و شوهرش او را به خانه پدریاش برمیگرداند و طردش میکند. پس از اینکه دختر توسط خانوادهاش مورد سوال قرار میگیرد، سانتیاگو ناصر را به عنوان مقصر معرفی میکند. و برادران دوقلوی ویکاریو پس از شنیدن نام سانتیاگو بدون اینکه پی دلیل و مدرک باشند به سراغ سانتیاگو میروند تا انتقام خیانتی را که به خواهرشان روا داشته را بگیرند. در جریان بازجویی این شبهه در ذهن راوی که از دوستان سانتیاگو و پسرخاله آنخلا است ایجاد میشود که سانتیاگو مقصر این قضیه نبوده است. البته مسائل زیادی هم در پرده ابهام باقی میماند و تا آخر داستان روشن نمیشود.